گناه میکنم و بی قرار میمانم
به شوق روی تو چشم انتظار میمانم
اگر که توبه کنم، از تو ناامید شده م
به قید معصیت امّیدوار میمانم
پلنگ زخمیام و خون خویش میلیسم
فغان نمیکنم و رازدار میمانم
«اگر تو آمده بودی بهار میآمد»
تو تا نیامدهای بی بهار میمانم
بهارهای دروغین بیاید و برود
به احترام غمت سوگوار میمانم
هوای بی توئی ام در تلاطم افکنده
دوباره باز -ولی- بردبار میمانم
نبرده منّت این دستمالها که تو تا
نوازشم نکنی، در غبار میمانم
برای تازه شدن دیر نیست، زود بیا
بیا، نترس که بر این قرار میمانم.